جوجه طلای مامانوباباجوجه طلای مامانوبابا، تا این لحظه: 9 سال و 8 روز سن داره
مامان جوجه مامان جوجه ، تا این لحظه: 32 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
بابای جوجهبابای جوجه، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

جوجه ما

سونو NT جوجه طلا

1393/8/11 15:38
نویسنده : مامان نینی
2,722 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عشق ، نفس ، زندگی

خوبی عزیزدلم ؟

اگه بخوای حال منو بدونی باید بگم هنوزم خوب نشدم ، همچنان حالم اینجوریه  خیلی سخته اما بخاطر تو تحمل میکنم گاهی وقتا چنان گرسنه میشم که حد نداره اما از هیچی خوشم نمیاد و هیچی نمیتونم بخورم  بخاطر همین ضعف میکنم و میفتم !

الان که دارم برات مینویسم شما وارد 15 هفته شدی قــــــــربـــــونــــــت بــــــرم

 

26مهر که شما 11هفته و  6روز بودی با بابایی رفتیم سونو NT . به جرات میتونم بگم قشنگترین روز زندگیم اون روز بود .

منو بابایی ساعت 11.30 رسیدیم به سونوگرافی سامان و منتظر بودیم که نوبتمون بشه بعد از نیم ساعت نشستن دیدیم خبری نیست از خانم منشی پرسیدم چقدر طول میکشه نوبت من بشه؟ گفت 1ساعت تا 1ساعت و نیم دیگه 

منم که حالم اصلا خوب نبود به بابایی گفتم بریم بیرون من نمیتونم اینجا بشینم حالم داره به هم میخوره خوبیش این بود که نزدیک پارک لاله بودیم خلاصه با بابایی رفتیم پارک لاله و بعد از 1ساعت زنگ زدم خانم منشی گفت یه نفر قبل شما هست بعد نوبت شماست ما هم راه افتادیم و تا رسیدیم اسم منو صدا زد و گفت اینجا بشین تا نوبتت بشه اما تا من رفتم گفت برو تو! منم هول شدم یادم  رفت بگم میخوام همسرمم بیاد تو . خیلی هم استرس داشتم همش نگران بودم و دوست داشتم دکتر زودتر عددNT و NB رو بگه تا خیالم راحت بشه . بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و  روی تخت دراز کشیدم همش نگران بودم میگفتم الان من کلی استرس دارم بچه م هم کلی استرس داره . آقای دکتر شروع کرد به سونو کردن و من شما رو دیدم که خوابی ! دستت رو مماخ نازته و تکون نمیخوری اما قلب کوچولوت هی تکون تکون میخورد گوله گوله اشک بی اختیار از چشمام میومد ! به دکتر گفتم اون قلبشه ؟ گفت آره .گفتم من درست صداشو نشنیدم یهو قشنگترین صدای دنیا واقعا قشنگترین صدای دنیا کل فضای اتاق رو پر کرد صدای تالاپ تولوپ قلبت رو که شنیدم اشکهام بیشتر شد تا به امروز که 22سال و 10 ماه و 18 روز سن دارم هیــــــــــــچ  صدایی قشنگتر از این صدا نشنیده بودم .

نمیدونم چرا اما اشکهام بند نمیومد دلم میخواست از دلم بیای بیرون محکم ببوسمت باز بذارمت سر جات! حالا دکتر میخواست تیغه بینی شما رو اندازه بگیره اما دستت همچنان رو مماخ کوچولوت بود و من نگران عدد NB.

دکتر گفت چندبار سرفه کن منم چندبار سرفه کردم یهو شروع کردی به تکون دادن دستهات مامان قربون اون دستهای کوچولوت بشه خیلی برام قشنگ بود آخه من حرکتهاتو هنوز حس نمیکنم اما اونجا به وضوح میدیم که چقدر شیطونی .شکلک های شباهنگShabahang

به آقای دکتر گفتم چرا تا سرفه کردم یهو اینجوری شد؟ هی تکون میخوره ؟ گفت آخه خواب بود با سرفه هات بیدار شد وقتی خوابه سرفه کنی یا عطسه کنی حسابی میترسه و از خواب میپره.با تلاشهای فراوان من که هی سرفه کردم شما دستت رو از رو مماخت برداشتی و دکتر تیغه بینیت رو اندازه زد

حالا منتظر بودیم بچرخی تا دکتر پشت گردنتو ببینه و NT رو اندازه بزنه اما نمیچرخیدی که باز من هی سرفه کردم یه کم چرخیدی و دکتر NT رو اندازه زد و گفت 1 . منم سریع گفتم خداروشکر بعد هم دکتر قدت(4.8سانت)، دور سرت و کلی چیزهای دیگه رو اندازه گرفت و  شکر خدا همه چی نرمال بود . وقتی اومدم بیرون با کلی ذوق و شوق برای بابایی همه چی رو تعریف کردم فقط خیلی پشیمون شدم که حواسم نبود بگم همراهم بیاد تو تا بابایی هم شما رو ببینه . بابایی هم گفت خودتو ناراحت نکن اشکال نداره دفعه های بعدی

بعد هم رفتیم آزمایشگاه و ازم خون گرفتن و وزنمو هم اندازه گرفتن . بعدش رفتیم خونه مامان جون که ماکارونی خوشمزه درست کرده بود و من تا تونستم خوردم !خودم مونده بودم بعد یه مدت چقدر دارم غذا میخورم!ولی میدونم از حال خوبم بوده چون قشنگترین روز زندگیم بود اون روز

 

اول آبان جواب آزمایشم حاضر شد و من زنگ زدم دکتر وقت بگیرم اما منشی گقت تا 17 آبان وقت دادن!!!!گفتم من میخوام زودتر بیام گفت باید بیای بین مریض این شد که منو بابایی 5 آبان رفتیم دکتر و کلی نشستیم تا نوبتمون شد و خانم دکتر عزیز ازم پرسید مشکلی دارم یا نه ؟ منم که سر دردهای بدی داشتم و کمرم هم در حد شکستن درد داشت بهشون گفتم و ایشون هم منو راهنمایی کرد و بعد سونو کرد و دید قلبت خوب میزنه خداروشکر و برای 1آذر برام سونو آنومالی نوشت 

مامانی فردا روز تاسوعاست و ما میریم خونه مامان جون چون نذری داره ، ازت میخوام دعا کنی برای همه بعد هم برای خودمون چون تو پاکی ، بی گناهی ، تمیزی . ایشالا سال بعد روز علی اصغر (ع) میبرمت مصلی وقتی از تلویزیون نینی ها رو میدیدم همش به یاد تو بودم قربونت بشم 

فشار من 12رو8

وزن من 61.5

93/8/11

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

سوده
11 آبان 93 17:40
سلام انشالا صحیح وسالم بیاد بغلت
مامان نینی
پاسخ
مرسی عزیزم ایشالا تو هم زودی بیای بگی مامان شدی
یاس21
21 آبان 93 11:07
گلم خیلی زیبا نوشتی ان شالله خدا نی نی نازتو برات حفظ کنه و به سلامت به دنیا بیاد
مامان نینی
پاسخ
ممنون عزیزمممممممم ایشالا نینی شما هم صحیح و سالم بیاد بغلت
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه ما می باشد