جوجه طلای مامانوباباجوجه طلای مامانوبابا، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره
مامان جوجه مامان جوجه ، تا این لحظه: 32 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
بابای جوجهبابای جوجه، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

جوجه ما

 

سلام

به وبلاگ جوجه ما خوش اومدید

خاطره خوب زایمان

سلام به گل دخترم ، قندعسلم الان که دارم برات مینویسم مثل فرشته ها لالا کردی قربونت برم . اومدم برات از خاطره زایمانم بگم. وقتی شب قبل زایمان برات پست گذاشتم رفتم نشستم کلی قرآن خوندم و آروم شدم اما تا نزدیک 5 صبح بیدار بودم خیلی استرس داشتم آخه من خیلی ترسو ام ، از بس ترسو ام همه فامیل و آشنا و... نگران من بودن و بعد عمل تند تند زنگ میزدن و حالمو میپرسیدن. نزدیکهای 5 خوابم برد و 5.15 بیدار شدیم و منو بابایی و مامان جون وباباجون  حاضر شدیم و 4تایی رفتیم سمت بیمارستان وقتی رسیدم انگار آرومتر بودم اون آدم ترسو ترسش شده بود یک دهم ، خلاصه با بابایی و مامان جون و باباجون رفتیم توی بیمارستان و مامان جون رو سمت زایشگاه راهنمایی کر...
13 خرداد 1394

شب آخری که دخمل گلم تو دلمه

  سلام قند عسلم،سلام نانازم خوبی دورت بگردم   امشب حالم یه جوریه هم خوشحالم هم ناراحت ! خوشحالم چون تا چند ساعت دیگه بغلمی شکل ماهتو میبینم میبوسمت و ناراحت چون دیگه از فردا  تو دلم نیستی دیگه لگدم نمیزنی سکسکه نمیکنی، وقتی به پهلو راست میخوابم دیگه پاهاتو محکم فشار نمیدی که مجبور بشم برگردم به پهلوی چپ   واقعا این ۹ ماه مثل برق گذشت انگار دیروز بود رفتم آزمایشگاه آزمایش دادم و جواب مثبت بود اون موقع همش به بدنیا اومدنت فکر میکردم به دیدن روی ماهت حالا اون زمان رسید   دخترم من باید  ۶صبح بیمارستان باشم اما خوابم نمیبره ، نمیدونم از استرسه از خوشحالیه!   میدونم خدای مهربون...
6 ارديبهشت 1394

ســـیــــســـمونی گل دخمل

سلام خوشمل من خوبی فدات بشم ؟ فقط 1 هفته تا به دنیا اومدنت مونده ها نازنینم چند وقتی بود از یه سری از وسایلت عکس انداخته بودم اما یه سری دیگه مونده بود ، منم سنگین شدم و کلی درد دارم نمیتونستم از بقیه چیزها عکس بندازم از طرفی هم دوست داشتم زودتر عکسهای سیسمونیتو بذارم توی وبت امروز دیگه تصمیممو گرفتم . گفتم هرجوری هست بشینم پای لپتاپ عکسهارو بذارم توی وبت حجم همه عکسهارو هم کم کردم تا دوستانی که میبینن راحتتر باشن دونه دونه عکسهارو با عشق گرفتم دوست داشتم از همه چیزها عکس داشته باشی تا برات یادگاری بمونه تا اگه یه وقت چیزی خراب شد یا گم شد(اگه به من بری که با سلیقه ای ) ازشون عکس داشته باشم نشونت بدم. منو بابایی بعد...
29 فروردين 1394

سلام قندعسلم سال نو مبارک ، دیگه چیزی نمونده بیای بغلــــم

سلام به جوجه خودم ، ناناز خودم ، خوشمل خودم خوبی قربونت برم؟ الان که حسابی مشغول کشیدن دست و پات هستی فدات بشم منم خوبم مامانی شما امروز هفته 37 رو تموم کردی شکر خدا                                 اول از همه بگم سال نو مبارک عزیزم، ایشالا امسال سال خوبی برا همه باشه همچنین برا ما ایشالا همیشه گل دخملمون صحیح و سالم و باشه و منو باباییش شاهد موفقیت هاش باش...
23 فروردين 1394

سلام به گل دخمل

سلام به گل دخملی که شده همه زندگی مامانش، شده همه وجود مامانش خوبی عزیزدلم ؟ شما الان تو هفته 34 هستی نانازم قربونت بشم که جات تنگ شده و نمیتونی مامانو مثل قبل لگد بزنی فقط دستو پاتو محکم فشار میدی یه وقتهایی میگم خدایا الانه که پاش از پهلوم بزنه بیرون! ولی خیلی حس قشنگیه وقتی پاتو فشار میدی منم دستمو میذارم رو همون نقطه قشنگ کف پاتو حس میکنم میخوام غش کنم برات قربونت بشم من                             خب بریم سراغ خبرها: 20 بهمن آزمایش دومرحله ای قند داشتم چون از او...
27 اسفند 1393

مبارکه وسایلات جوجه نازززززززم

سلام به عشق ، نفس ، زندگی، عمر  خوبی مامانی؟ شما الان تو هفته 27 هستی منم خوبم خداروشکر. مگه میشه با داشتن تو بد باشم؟؟؟؟؟؟ هر دردی هم که داشته باشم با لگدهای تو و تکونات فراموش میکنم باید مامانو ببخشی که ماهی یه بار میام وبتو اپ میکنم آخه دوست ندارم خیلی وبت شلوغ بشه صبر میکنم ماهی یه بار یهو میام با کلی خبر.                                        خب رسیدیدم به اونجاکه من باید 15 دی میرفتم دکتر ، 15 دی رسید و من برا ساعت 11...
8 بهمن 1393

خبرهای این مدت برا دخملی

سلام به نفس خودم، جوجوی خودم ، عمر خودم خوبی مامانی؟ شما الان توی هفته 23 هستی من خیلی بهتر شدم خداروشکر دیگه کمتر حالم به هم میخوره فقط زمانیکه که گرسنه میشم باید سریع یه چیزی بخورم وگرنه اینجوری میشم منم از ترسم هروقت گرسنم میشه زود یه چیزی میخورم . خب اول بریم سراغ خبرها 15 آذر نوبت دکتر داشتم با بابایی رفتیم دکتر .جواب آزمایشو سونو انومالی رو نشون دادیم که همه چی خوب بود خداروشکر و دکتر قلب شما رو چک کرد و دید خوبه  خداروشکر . قرص جدید هم اضافه نکرد همون پریناتال رو میخورم فقط . بعد هم خانم دکتر گفت برا ماه دیگه وقت بگیر منم برا 15 دی دقیقا یک ماه بعد وقت گرفتم. حالا میرسیم به اینکه 23 آذر تولد من بود اما ا...
10 دی 1393

سونو آنومالی عشقم و جنسیتش

سلام جوجوی مامان ، بهونه زندگیم ، عمرم ، نفسم  خوبی دروت بگردم ؟ منم بد نیستم بهتر شدم اما هنوز خوبه خوب نشدم . راستی الان آخر هفته 18هستی. اول از همه اینو بگم که پسر عمه شما 24 آبان به دنیا اومد و منو بابایی رفتیم بیمارستان ملاقات وای وقتی عمه شما و  بقیه خانمهایی که زایمان کردن رو دیدم داشتم سکته میکردم از ترس آخه من خیلی ترسو ام  ولی بعد که نینی رو بغل کردم یه کم آروم شدم وقتی بغلش کرده بودم فکر میکردم یه روز هم تو رو اینجوری بغل میگیرم واااای دلم میخواست زودتر برسه اون روز. سری قبل گفتم که 1آذر سونو آنومالیته و من بی صبرانه منتظر بودم تا 1 آذر برسه و من هم از سلامتیت اطمینان پیدا کنم هم اینکه بفهمم ...
10 آذر 1393

سونو NT جوجه طلا

سلام به عشق ، نفس ، زندگی خوبی عزیزدلم ؟ اگه بخوای حال منو بدونی باید بگم هنوزم خوب نشدم ، همچنان حالم اینجوریه   خیلی سخته اما بخاطر تو تحمل میکنم گاهی وقتا چنان گرسنه میشم که حد نداره اما از هیچی خوشم نمیاد و هیچی نمیتونم بخورم  بخاطر همین ضعف میکنم و میفتم ! الان که دارم برات مینویسم  شما وارد 15 هفته شدی قــــــــربـــــونــــــت بــــــرم   26مهر که شما 11هفته و  6روز بودی با بابایی رفتیم سونو NT . به جرات میتونم بگم قشنگترین روز زندگیم اون روز بود . منو بابایی ساعت 11.30 رسیدیم به سونوگرافی سامان و منتظر بودیم که نوبتمون بشه بعد از نیم ساعت نشستن دیدیم خبری نیست از خانم منشی پرسی...
11 آبان 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه ما می باشد