جوجه طلای مامانوباباجوجه طلای مامانوبابا، تا این لحظه: 9 سال و 8 روز سن داره
مامان جوجه مامان جوجه ، تا این لحظه: 32 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
بابای جوجهبابای جوجه، تا این لحظه: 38 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

جوجه ما

مبارکه وسایلات جوجه نازززززززم

1393/11/8 18:21
نویسنده : مامان نینی
828 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عشق ، نفس ، زندگی، عمر 

خوبی مامانی؟ شما الان تو هفته 27 هستی

منم خوبم خداروشکر. مگه میشه با داشتن تو بد باشم؟؟؟؟؟؟ هر دردی هم که داشته باشم با لگدهای تو و تکونات فراموش میکنم

باید مامانو ببخشی که ماهی یه بار میام وبتو اپ میکنم آخه دوست ندارم خیلی وبت شلوغ بشه صبر میکنم ماهی یه بار یهو میام با کلی خبر.

                                      

خب رسیدیدم به اونجاکه من باید 15 دی میرفتم دکتر ، 15 دی رسید و من برا ساعت 11 نوبت داشتم اولین نفر بودم. خلاصه یه ربع به 11 مطب بودم اما ساعت 11.30 از بیمارستان زنگیدن که دکتر عملش طول میکشه و  دیرتر میاد . بلاخره خانم دکتر ساعت 20 دقیقه به 1 اومدن و من رفتم پیش ایشون فشارم که نرمال بود اما وزنم از 63 رسیده بود به 67.5 یعنی در عرض یه ماه 4.5 کیلو اضافه کرده بودم .

خانم دکتر گفت چه خبره؟ چرا اینقدر وزنت رفته بالا؟ دلخور  گفتم آخه تازه افتادم به غذا خوردن هی گرسنه م میشه منم هی میخورم ، خطرناکه وزنم یهو زیاد شده؟ خطا  گفت افزایش وزن بالا خطرناکه هر ماه باید 1_1.5 کیلو اضافه کنی ولی برات سونو مینویسم برو 3هفته بعد بیا  . قلب جوجه خوشملمم چک کرد و صدای قشنگ قلب جوجه م تو اتاق پخش شد آخ که من فدات بشم.  منم برا 6بهمن وقت گرفتم که با جواب سونو برم پیش خانم دکتر .

به بابایی گفتم وزنم زیاد رفته بالا تا شب نگران بود هی زنگ میزد بهم .منم گفتم نگرانی ندارهشکلک های شباهنگShabahang از این به بعد حواسمو بیشتر جمع میکنم پیاده رویمو بیشتر میکنم ولی بابایی شب از داروخونه ترازو خرید از اون شب به بعد هرشب وزن منو چک میکنه

                                      

16دی هم رفتیم خــــــــــــــــــــــــــریـــــــــــــــــــــد برا گل دخمل .  آخ که چه حالی میده آدم برا نینیش خرید کنه. من و بابایی و مامان جون رفتیم خرید و کلی چیز میز خریدیم برات مثل : لباس نوزادی سایز 0و1و2و3 ، لباس برا مهمونیت ، شیشه شیر، حوله ، لوازم بهداشتی (شامپو ، صابون ، روغن ، لوسیون و...) فلاسک ، سرویس قابلمه ، سرویس غذاخوری ،تب سنج ، تشکچه تعویض ، پارچه خشک کن ، آویز بالای تخت ، یه سری اسباب بازی و کلی چیزای دیگه که همیناش یادمه فعلا

بعد رفتیم خونه مامان جون و همه وسایلو گذاشتیم اونجا من داشتم ازخستگی میمردم فقط افتادم خریدها رو به  باباجون هم نشون دادیم و خیلی خوشش اومد

دیگه بابایی کارتون اورد همه رو بسته بندی کردیم و گذاشت بالای کمد دیواری( بیشتر بخاطر من این کارو کردن اگه وسایلت دم دست بود هی میخواستم بریزم وسط خونه نگاه کنم آخه سیر نمیشم که خندونک)

                                    

منم برا 29 دی  وقت  سونو گرفتم شما تو هفته 26 بودی.برا سونوگرافی دل تو دلم نبود دوباره میخواستم ببینمت کاش میشد یه دونه از این دستگاههای سونو گرافی میخریدیم میذاشتیم خونه که همش ببینمت495019_flirtysmile4.gif. نوبتم شد رفتم تو و آقای دکتر شروع کرد به سونوگرافی و من تورو دیدممممممممم نانازم باز خواب بودی اما تو خواب خیلی حرکتهای بامزه ای از خودت درمیاوردی وزنت هم 780 گرم شده بود خانمی ، بازم سی دی گرفتم که هی بشینم ببینممممممت خوردنی منشـ ـكلـك هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـه

                                     

6بهمن رسید و من رفتم مطب و فشارم نرمال بودو وزنمم 1کیلو اضافه شده بود . خانم دکتر سونو رو دید و همه چی نرمال بود خداروشکر. بعد هم قلب شما رو چک کرد من دیدم صدای قلبت نمیاد نگران شدم اما بعد خانم دکتر گفت ضربان قلبش نرماله ولی بذار خودتم صداشو بشنوی هی دستگاه سونو رو گذاشت اینور هی گذاشت اونور که صدای قلب خوشمل خانمم رو شنیدم خانم دکتر دستگاهو همونجا نگه داشته بود که یهو یه لگد محکم زدی و دستگاهو پرت کردی کنارشکلک های شباهنگShabahang . اینقدر با خانم دکتر خندیدیم خانم دکتر گفت فکر کنم کلافه شد هی دنبالش گشتیم اما خبر نداره دخمل من خوشش نمیاد چیزی روش فشار بیاره هرچی روش باشه پرت میکنه کنار تو خونه بارهای بار با چیزهایی خیلی سبک هم امتحان کردم دیدم زودی شوتش میکنی قربونت برم من . چند وقتی بود دائم دچار گرفتگی پا و کمر و ... میشدم راه نمیتونستم برم به خانم دکتر گفتم بهم قرص داد خداروشکر بهتر شدم برای 20بهمن هم باید برم آزمایش قند بدم و برا 27 ام وقت گرفتم که برم جوابو به خانم دکتر نشون بدم.

                                         

7بهمن هم باز من و بابایی و مامان جون رفتیم سراغ بقیه خریدهات که شامل: روتختی،کالسکه ، کریر ، روروئک ، ساک وسایل ، ست چهار تیکه تشک و لحاف و بالش و قنداق فرنگی ،لباسهای خوشمل، اسباب بازی ، مینی واش دوقلو ، گهواره ، جوراب و..... بود ولی بازم یه کم از خریدهات مونده مثل کفش ، گل سر ، لباس (  لباس هر سری باید خریده بشه خندونک) ، پستونک و.......

                                        

کمد و تختت رو هم سفارش دادیم

دست مامان جون و باباجون درد نکنه که زحمت خرید همه وسایلو کشیدن ایشالا خدا بهشون همیشه سلامتی بده و همیشه سایه شون بالا سر ما باشه ، دست بابایی هم درد نکنه که همه جوره برا خریدهات اومد از اینور یه اونور ایشالا خدا بهش سلامتی بده و سایه ش بالا سرمون باشه .

قربون خودت و لگدهات برم من ناناز من ، عزیزمن

وزن من 68.5

فشار 12 رو8

 

خیلی دوستت دارم 

93/11/8

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

سوده
26 بهمن 93 10:56
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به جوجه ما می باشد